آکاایران: به زبان آوردن جملات محبت آمیز و شعر عاشقانه برای قدردانی و ابراز علاقه به همسر میتواند مثل جانی دوباره در رگهای زندگی باشد و روزهای بیروح و کسل را پر از انرژی و عشق کند. به همین دلیل ما در ادامه این مقاله از مجموعه مقالات آکا, زیباترین اشعار عاشقانه و احساسی کوتاه را برای ابراز علاقمندی، احساس و دلتنگی گردآوری کردهایم که میتوانید بر حسب سلیقه از بین آنها شعری برای عشق زندگی خود انتخاب کنید. امیدواریم از مطالعه این مطلب استفده و لذت ببرید. با ما همراه باشید.
چه شد در من نمی دانم
فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم …
بیهوده مگو که دوش حیران شده ای
سر حلقه ی عاشقان دوران شده ای
از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای …
فرقی ندارد
چه ساعت از شبانه روز باشد
صدایت را که می شنوم
خورشید در دلم طلوع میکند
کار دیگری نداریم
من و خورشید
برای دوست داشتنت بیدار میشویم
هر صبح
دلتنگ شده ام
نمیدانم ! شاید برای تو
یا شاید برای دیروزهایی که باتو گذشت
از ایـــــنجا
صدایت میـــــکنم !
تو از آنــــــجا بغلم کن !
دلــــم گرفــــته
می شود امشب میان ِ لحظه های عاشقی
دست در دستان ِ من ، دعوت به یک رقصم کنی
امشب از لبهای خود جای شراب ِ قرمزی
مرده ام ، شاید که شد با بوسه ای “هستم” کنی!
به جان جوشم که جویای تو باشم
خسی بر موج دریای تو باشم
تمام آرزوهای منی، کاش
یکی از آرزوهای تو باشم
“محمد رضا شفیعی کدکنی”
تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند
“احمد شاملو”
تو معشوق ناب من هستی
همیشه عاشقت و مجنون تو می مانم لیلی جانم
باز امشب غزلی كنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هيچ كسی تلخی لبخند مرا درک نكرد
های های دل ديوانه ی من پنهانی است
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟
“شهریار”
از من مپرس دلیل عاشقی را
من خود نمی دانم چرا اینگونه شدم
آری اگر می گویند این عشق است
پس من عاشق شدم
چون سرخ ترین سیب در آغوش درختی
سخت است تو را دیدن و از شاخه نچیدن
“امیر توانا”
یه وقت به سرت نزند!
ڪه شعرهایم را بتڪانی
چرا ڪه رسوا خواهم شـــد…!
و همه خواهند دید!!
لحظه لحظه تــــ♥ــو را در میان واژه هایم!
هر شب به تو با عشق و طرب می گذرد
بر من ز غمت به تاب و تب می گذرد
تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب می گذرد
“هاتف اصفهانی”
بگیر این گل از من یاد بودى
که تنها لایق این گل تو بودى
فراوان آمدند این گل بگیرند
ندادم چون عزیز من تو بودى
صدایم بزن
اسمم در دهانت
طنینی دارد
که حتی آن موقع
خودم را هم
دوست دارم
هوا خواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
“وحشی بافقی”
انگار معجزه بود خواستن تو
دل دادن و دوست داشتن تو
قسم به آن حسی که
از لحظه دیدارت مرا تبدار کرده
زندگی را با تو
دوست می دارم، می دارم، می دارم
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل
“رودکی”
یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
“بابا طاهر”
صدای خنده های تو
افتادن تکه های یخ است
در لیوان بهار نارنج
بخند!
می خواهم گلویی تازه کنم!
“محسن حسین خانی”
بار اول که دیدمت
چنان بی مقدمه زیبا بودی
که چند روز بعد
یادم افتاد
باید عاشقت میشدم..!
می رود کز ما جدا گردد ولی
جان و دل با اوست هر جا می رود
“رهی معیری”