
در این بخش از سایت آکاایران نامه های زیبا را برای شما آماده کرده ایم ، امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
نامه جودی عبوت به بابالنگ دراز
بابا لنگ دراز عزیز ،
تو هرگز جوابم رو ندادی در حالیکه خیلی مهمه.
تو کچلی؟
دقیقا طرح ریخته بودم که تو چه شکلی هستی _به صورت دلخواهم _ تا اینکه رسیدم به سرت ، و دیگه گیر کردم. نتونستم تصمیم بگیرم که موهات سفیده یا سیاه یا یه کمی خاکستری و یا هیچکدوم .
اما مشکل اینه که مو هم باید اضافه کنم ؟
میخوای بدونی چشمات چه رنگی هستن ؟ طوسی ! ابروهات مثل سقف هشتی می مونه ( خط راست ؛ همون که تو رمان ها میگن ) و دهنت یه خط راست ، یه ذره تو گوشه ها مایل به پایین ) . اوه ! البته می دونی ؛ می دونم تو یه پیرمرد تند با یه کم غضب هستی ( زنگ کلیسا) . 9:45 شب .
من یه قانون جدیدی دارم که هیچوقت نمی شکنم : هرگز و هرگز شبها درس نمی خونم ، اشکالی هم نداره که چقدر درس برای صبح مونده. عوضش کتابهای ساده می خونم ؛ مجبورم . می دونی، برای اینکه هیجده سال تو خالی پشت سرم جا گذاشتم. باور نمی کنی بابا، ذهنم چه جهل عمیقی داره؛ من خودم کاملا دارم عمق شو می بینم. تمام چیزهایی که دخترهای دیگه با خانواده های کاملا شایسته ، یه خونه ، دوستها و یه کتابخونه بطور جذاب می دونن ، من هرگز حتی راجبش نشنیدم. برای مثال :
من تا حالا " مادر گووس" ، "دیوید کاپرفیلد" ،" ایوانهو" ، " سیندرلا " ، "ریش آبی" ، " رابینسون کروز" ، "جان ایر" ، " آلیس در سرزمین عجایب" رو نخوندم.
من نمی دونستم " هنری ایث" بیش از یه بار ازدواج کرده یا "شلی" شاعر بوده. نمی دونستم آدمها قبلا میمون بودند و یا "باغ عدن" یه افسانه زیبا بود. نمی دونستم "R.L.S " مخفف رابرت لوئیس استیونسون هستو یا "جرج الیوت" یه خانمه. من هرگز عکس مونالیزا رو ندیده بودم. (راست میگم اما تو باور نمی کنی ) من اسم "شرلوک هلمز " رو هم نشنیده بودم.
ولی حالا همه اینا رو می دونم و حتی چیزهای بیشتر دیگه، اما می تونی بفهمی که چقدر راه دارم تا جبران کنم . و ... اوه ! جالبه ! من مشتاقانه منتظر عصرم که روی در اتاق بزنم " مشغول" ؛ بعد لباس راحتی قرمزمو با دمپایی های خزدارم بپوشم ، تمام بالشتک ها رو پشتم روی مبل بتپونم، بعد لامپ برنجی دانشجویی مو روی دسته صندلی ام روشن کنم ، و در نهایت بخونم و بخونم و بخونم . یه کتاب کافی نیست. یه زمانی چهار تاشو خوندم. و حالا هم شعرهای "تنیسون " ، مجله "ونیتی فیر" ، حکایت های ساده کیپلینگ و _نخندی ها _ زنان کوچک . من دریافتم که من تنها دختری هستم تو کالج که زنان کوچک رو نخونده بودم. من به هرحال به هیچ کس نگفتم .( این بطور عجیبی منو انگشت نما می کنه ). من بیصدا رفتم و اونو به قیمت 1.12 دلار از خرجی ماه گذشته ام گرفتم. دفعه بعد اگه کسی راجب لیمو ترش حرف بزنه ، می فهمم راجب چی داره حرف میزنه !
زنگ ساعت ده ! نامه وقفه داری بود !
کجایی تو ؟
کجایی تو کاش میدیدی
من خسته شدم به این زودی
چجوری شد اون عشق شدید
به این آسونی به آخرش رسید
با فکرت رو لبام یه لبخند میاد
چقدر دلم هنوز اون روزارو میخواد
از آخرین روز که چشمام تورو دیدن
فهمیدم که عشق یعنی نرسیدن
با رفتن تو از عشقم کم نمیشه
تو قلبم میمونی واسه همیشه
واسه همیشه..
♫♫♫
سخته برام ولی ازت میخوام
برنگردی هرگز دیگه به دنیام
برنگرد تا اون تصویری که ساختم
همون باشه که ازت مونده تو رویام
با فکرت رو لبام یه لبخند میاد
کاشکی تو هم منو نمیبردی از یاد
از آخرین روز که چشمام تورو دیدن
فهمیدم که عشق یعنی نرسیدن
با رفتن تو از عشقم کم نمیشه
تو قلبم میمونی واسه همیشه
واسه همیشه...
سلطانِ ویرونه ی قلبم،سلام...
این قلبی که دارم اَزَش حرف می زنم،
از اول اینطوری ویرون نبود،
خونه ی قلبمو با خِشتِ وجود تو
و با چار چوبِ احساس خودم بنا کرده بودم ،
دفعه های اوّل که چند روزی نمی دیدمت
با اینکه غم دوریت عذابم می داد ،
اما چون می دونستم دیداری هست و قراره به زودی ببینمت
یِه کم همچین این غمِ فراق و شوق دیدارت
و اون عشق بازی هایی که از دوری هم می کردیم،
برام شیرین بود، چون این دوری رهگذر بود ،
اما چند وقت که گذشت و این دوری ها تکرار شد
دیدم انگار یه جورایی داره غم دوریت مهمونِ دلم میشه
و نبودن من هم برات عادت شده ،
و این دوری اونقدر زیاد شد که دیگه نمی شد بگم دوریت مهمونِ دِلمه ،
آخه دیگه صابخونه شده و شد مَثَلی که میگن
<< از دل برود هر آنکه از دیده برفت >> ،
آره یه دفعه جایِ خالیمو تویِ خونه ی دلت حس کردم،
و آخر از این دوری های تکراری،خشتِ خونه ی قلبم فرو ریخت
و شد این قلب ویرونه ای که ازش برات حرف زدم.
حالا من موندم و یه قلبی که بی عشقِت گاهی می زنه و گاهی . . .